ازدواج
دارم به این فکر می کنم
اگه با پوریا ازدواج می کردم خوب بود...
با هم یک خونه کوچولو اجاره می کردیم دو اتاق خوابه.
یک اتاق میشد کتابخانه و اتاق کارمون....
یک اتاقم میشد اتاق خواب...
آشپزخونه و پذیرایی...
اتاق کارم و فقط یک فرش پهن می کردم
یک پرده پانچ زیبا.
سبز الماسی خیلی دوست دارم
پذیرایی یه فرش و دورشم مبل و تموم
توی آشپزخونه هم جهازمو می چیدم و خلاص...
پوریا مدرسه می رفت
منم سر کار خودم...
به نظرم خیلی خوبه توی این سن آدم یکی و داشته باشد که فقط کنارش آروم باشد
خدایا آدم های خوب رو سر راهمون بذار...
پوریا رو دوست دارم چون همیشه راهنمایی ام می کنه
+ نوشته شده در پنجشنبه نهم اسفند ۱۴۰۳ ساعت 22:0 توسط یک دختر مهربان
|