امروز توی اداره بودم همکارم بیرون بود رفته بود به ماموریت
بعد زنگ زد که دارم برمیگردم اداره بیرون انقدر سرده برام چایی بزار ین
من رفتم واسش چایی دم کردم
موقعی که برگشتم توی اداره
دیدم که یه آقایی داره حبت میکنه قیافش خیلی برام آشنا بود فکر کنم مسئول حراست بود
که توی دوره آموزشی استادمون بود.
کلی با همکارام حرف میزد و لند بلند میخندیدن و غیره
منم توی اتاق کناریم رفتم نشستم
بعد که رفتم چای آوردم این آقا درو برام باز کرد
به همکارم که توی پذیرش نشسته بود گفتم
داخل فلاکس چایی خشک ریختم باید رنگ بگیره
اون آقا داشت نگاه میکرد بعد من از در خارج شدم اومدم بیرون
دوباره از دم در کنار رفت تا من رد بشم احساس میکنم
حواسش به من بود.
رفتم داخل اتاقم اونم خداحافظی کرد و رفت
بعد چند دقیقه
به بهانه چای خوردن رفتم
بعد یه دفعه دیدم اون آقا اومد وارد ذیرش ادارهمون شد یه نگاه به من کرد بعد گفت مرسی از جایی که بهم دادین خندید و رفت
همکارمم بهش گفت خوب بفرمایید چایی
گفت نه بالا خوردم و رفت
خندم گرفت داشت متلک میانداخت
به همکارم گفتم اون آقا از حراست بود
یک عجوزه که جدید اومده و رفیق مارگارته و من ازش به شدت متنفرم
گفت میگم چقدر آشنا ست.
بعد همکارم گفتش که نه فلان قسمت کار میکنه اونجایی که شما میگین نیست
ولی به نظر من همون بود
یه همکار دیگه هم گفتش که اونایی تو حراست کار میکنند معمولاً اسمشونو عوض میکنن
با نام واقعی خودشون و معرفی نمی کنند.
ولی حواسش به من بودددددد
شایدم چون من و تا حالا ندیده
می خواد کشفم کنه.
این یارو که من دیدم بازم میاد.
کلا از حراست می ترسم