امروز
امروز از صبح من رفتم نشستم سر کارهام ....
پوشه های همکار قبلی رو جمع کردم فرم جدید تشکیل دادم
بعدش ....
من و ماموریت نفرستادند
رفتم به همکار اتاق کناری گفتم
همکار قدیمی که رفته لطفاً برای من
یک اتوماسیون اداری جدید راه اندازی کنید من دیگه نمیتونم ورود کنم.
همکار اتاق بغلی برام نامه زد
دیدم جانشین من و صدا می کنه.
رفتم گفت برو اداره اصلی...
و اونجا درخواست اتوماسیون و ثبت کنید که براتون ایجاد بشه.
حالا رفتم ماشین پیدا نمی شد ساعت 12 و خورده ای رسیدم
راهنمایی کردند که از چه مسیری برم.
وارد شدم
یه آقای جوان و با مزه ای پشت میز نشسته بود
اطلاعات من و گرفت ...
و کارمو انجام داد پرسید نیروی رسمی هستی گفتم آره
بعد همه کارهامو انجام داد
تموم که شد گفتم میتونم برم گفت آره.فقط شنبه زنگ بزنید که نهایی بشه گفتم باشه میتونم شمارتون و داشته باشم یا همکارم به من اطلاع میده....
تو دلم گفتم الان میگه نه و...نمیشه شماره اتاق میده
برداشت گفت از این پس کلا کارتون با ماست...
باید کلا با ما در تماس باشید
تو دلم گفتم یا خداااا
فکر کرد من الان موبایلش و می خوام...
نگاهش کردم و موبایلم و دست گرفتم
پیش شماره شهر مون و گفتم و ابتدای شماره اداری رو...
قیافش تابلو بود انتظار نداشت این حرکت و بزنم خودشو سریع جمع کرد شماره اتاقشو داد...
خخخخ
ولی ازش خوشم اومد نگاهم کردم حلقه نداشت
هم سن های خودم بود....
آدم متاهل ها خودشون و جمع می کنند این مجردهان وا میدن سریع...
آخه تو اداره مون من اتاق یه متاهل رفتم سریع رفت در و باز کرد که تنها بودیم
شیطون نفر سوم نباشه...
ولی این آقا اصلا نگران نبود و خیلی راحت رفتار می کرد
البته در باز بود